دعای روز چهارم ماه خدا
اَللّهُمَّ قَوِّنی فیهِ عَلی اِقامَةِ اَمْرِکَ وَاَذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِکْرِکَ وَاَوْزِعْنی فیهِ لاِدآءِ شُکْرِکَ بِکَرَمِکَ
وَاحْفَظْنی فیهِ بِحِفْظِکَ وَسَتْرِکَ یا اَبْصَرَ النّاظِرینَ
................................
خدایا نیرو ده مرا در این ماه برای برپا داشتن فرمان و دستورت و بچشان به من شیرینی ذکرت و به من یاد ده
در این ماه طرز بجا آوردن سپاسگزاری خود را به بزرگواریت و نگاهم دار در آن
به نگهداری و محافظت خود ای بیناترین بینایان
................................
چهار روز است که درهای آسمان به رویت گشوده شده. برای بر پاداشتن فرمان و دستور خدا برخیز آنگونه که شایسته است و سپاسگزارش باش. بیشک پروردگارت به احوال تو بیناترین بینایان است .
منزلت و پیشوایی قرآن در زندگی
قرآن در آیات فراوانی به بیان منزلت رفیع و شأن والای خویش پرداخته است تا هیچ کس حجتی در رویگردانی از قرآن نداشته باشد و کسی هم که به قرآن روی میآورد، با معرفت و بینش در وادی آن گام نهد. اهل بیت(علیهم السلام) که عارف به حقیقت قرآن هستند، همپای آن، این منزلت و فضیلت را به خوبی تبیین کردهاند. اینک نمونهای از سخنان امام حسن مجتبی(علیه السلام) در این خصوص ذکر میشود:
اربلی از امام حسن(علیه السلام) نقل میکند که فرمود: در این قرآن، چراغهای نور و شفای سینههاست. پس باید سالک، در نور آن سلوک کند و با این ویژگی، دل خود را لگام زند؛ زیرا این اندیشیدن (و از نور قرآن بهرهبردن) حیات دل بیناست؛ همان سان که آدمی در تاریکی ها، با (تابش) نور، روشنایی میگیرد.1
دیلمی میگوید: امام حسن(علیه السلام)فرمود: در دنیا جز این قرآن، چیزی باقی نمانده است. پس آن را امام و پیشوای خود قرار دهید تا شما را به هدایت (فطرتتان) راهنمایی کند. سزاوارترین مردم به قرآن، کسی است که به آن عمل میکند؛ هر چند آن را حفظ نکرده باشد و دورترین مردم از قرآن، کسی است که به آن عمل نمیکند؛ هر چند آن را بخواند. 2
در این حدیث، مقصود امام حسن(علیه السلام) این است که قرآن کریم را امام و پیشوای خویش در سیره عملی و زندگانی قرار دهید و بر اساس آن عمل کنید.
1 / کشف الغمه، ج1، ص5732 / إرشاد القلوب دیلمی، ص79
امام حسن (ع) و مرد شامی
مردی از اهالی شام میگوید:
روزی در مدینه شخصی را دیدم با چهرهای آرام و بسیار نیکو و دارای حسن جمال که تا به حال چنین مردی ندیده بودم و به طرز زیبایی هم لباس پوشیده و سوار بر مرکبی بود دل من به طرف او مایل شد و درباره او پرسیدم، گفتند: او حسن بن علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ است.
با شنیدن نام او خشمی سوزان سرتا پای وجودم را فرا گرفت و بر علی بن ابی طالب حسد بردم که چگونه او چنین پسری دارد. پیش او رفته و پرسیدم آیا واقعاً تو فرزند علی ـ علیه السّلام ـ هستی؟ (گویا مرد شامی همان طور که گفته شد علی ـ علیه السّلام ـ را سزاوار داشتن چنین فرزندی نمیدید و این هم در اثر تبلیغات سوء معاویه در شام بوده است.) وقتی تأیید کرد، من او و پدرش را ناسزا گفتم.
پس از آن که به ناسزاگویی پایان دادم، به من سلام کرده و خندید و پرسید: آیا غریب هستی؟
گفتم: آری.
فرمود: با من بیا گویا امر بر تو مشتبه شده است اگر چیزی بخواهی به تو عطا میکنم اگر طلب ارشاد کنی تو را هدایت میکنم و اگر در حملِ بار کمک بخواهی کمکت میکنم و اگر گرسنه باشی تو را سیر میکنم و اگر برهنه باشی تو را میپوشانم و اگر محتاج باشی بینیازت میکنم و اگر رانده شدهای تو را پناه میدهم و اگر مهمان ما باشی تا وقت رفتن از تو پذیرایی میکنم زیرا که در خانه ما به روی هر نیازمند و درماندهای باز است. مرد شامی چون این سخنان را که از روی حلم و بردباری امام بیان میشد شنید، شروع به گریستن کرد و گفت: شهادت میدهم که توئی خلیفة خدا در روی زمین و خدا بهتر میداند که رسالت و خلافت را در کجا قرار دهد. پیش از آنکه تو را ملاقات کنم تو و پدرت دشمنترین خلق در نزد من بودید و حالا که تو و پدرت را شناختم محبوبترین خلق خدائید نزد من. گویا پس از این برخورد، امام مرد شامی را به خانة خود میبرند و تا مدتی که در مدینه بود میهمان حضرت بود و از محبّان و مریدان امام مجتبی ـ علیه السّلام ـ شد و دیدگاهش نسبت به خاندان پیامبر دگرگون و در زمرة شیعیان اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ داخل گردید.
درسی از علامه میرجهانی
ارادت به امام حسن (ع)
هر چند علامه شیفته و علاقمند به تمام اهلبیت و حضرت صاحب الامر( ع) بودند، اما ارادت و احترام خاصی نسبت به کریم آل طه حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) داشتند و ایام ولادت و شهادت این ابر مرد مظلوم دنیای اسلام را ارج می نهادند.
علامه می فرمودند:
خود حضرت امام حسین (علیه السلام) ، نیز شیفته امام حسن علیه السلام بوده است.
کرامت و بخشش
علامه میرجهانی در کنار همه فضایل و ویژگیهایی که داشتند از خط زیبایی نیز برخوردار بودند.
در زمان جوانی یکی از ثروتمندان جرقویه (محله تولد و سکونت علامه در کودکی و نوجوانی) از ایشان در خواست می کند که یک قرآن با خط زیبا برایش بنویسند و در مقابل سی تومان (به ارزش حدود هشتاد سال پیش) به علامه بپردازد.
علامه میرجهانی پس از کتابت قرآن، آن را می برند و تحویل او می دهند. اما آن فرد به هر دلیل از پرداخت سی تومان مقرر خودداری می کند و در عوض غلات زیاد ( گندم، جو، ارزن و ...) به آقا می دهد و علامه آنها را در انبار منزل ذخیره می کنند.
پس از مدتی قحطی منطقه آنها را فرا می گیرد و قیمت غله بسیار بالا می رود. در چنین شرایطی افراد سودجو و طماعی پیدا می شوند که از فرصت سوء استفاده کرده، پول و اشیاء قیمتی مردم از قبیل طلا، نقره و ... را به قیمت کم و ناچیز گرفته و در قبلا آنها مقدار اندکی غلات با قیمت گزاف می دهند.علامه هنگامیکه اوضاع را این چنین می بینند اعلام می کنند:
هر کس احتیاج به غلات دارد بیاید، وسایل و اشیائی ودیعه بگذارد و غلات مورد نیاز خود را ببرد.
درضمن اسم صاحبان آنها را هم یادداشت می نموده اند.
بعد از سه ماه که با الطاف حضرت حق (جل و علی) قحطی بر طرف می شود، علامه اعلام می کنند که افراد بیایند و وسایل به ودیعه گذاشته شده را بگیرند، و در مقابل غلات هیچ بهایی از مردم دریافت نمی کنند.
مطالب بیشتری از درس اخلاق علامه میرجهانی +
قول امروز من
از این پس بیشتر از قبل به قرآن اهمیت می دهم،
آیه هایش را می خوانم و به معنایش توجه می کنم و سعی می کنم آن را در زندگی به کار گیرم.
نسخه کاغذی میهمانی چهارم A5
یک سال قبل در چنین روزی / سلام چهارم +
نویسنده فرشاد براتی در سه شنبه 91/5/3 |
نظر
تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد...